مقاله فلسفه نظري تاريخ

مقاله فلسفه نظري تاريخ

تعداد صفحات: 25

نوع فایل: ورد ،

دسته بندی:

قیمت: 8500 تومان

تعداد نمایش: 691 نمایش

ارسال توسط:

خرید این محصول:

پس از پرداخت لینک دانلود برای شما نمایش داده می شود.

مقاله فلسفه نظري تاريخ

فلسفه نظري تاريخ :

نخستين نكته اي كه در فلسفه نظري به چشم مي خورد اين ادعاست كه تاريخ همچون موجود زنده متحركي است كه روحي دارد و جسمي و عزمي و آهنگي و حركتي و هدفي و قانوني و نظامي و محركي و مسير ي. اين هويت مستقل كه براه خود مي رود و انسانها  را نيز يا تسليم خود مي كند و يا زير چرخ هاي تيز رو و پر شتاب و سنگينش له و مثله مي كند  ازجايي آغاز كرده است و از طريقي ميگذرد و سرانجام  هم به مقصدي ميرسد . فلسفه نظري تاريخ بر اين سراست كه نشان دهد كه اين رفتن و باليدن چگونه صورت ميگيرد و آن نقطه نهايي كه بار انداز تاريخ است كجاست و چگونه از منزل كنوني ، منزل واپسين را ميتوان ولو با ابهام و اجمال تصور كرد ،  و اين رفتن به جبر است يا به تصادف ، و گذر از منازل و مراحل گوناگون تاريخي اجتناب ناپذير است يا چاره پذير . فلسفه نظري تاريخ را ميتوان چنين تعريف كرد كه معرفتي است كه در آن از حركت ، محرك ، مسير و هدف موجودي بنام « تاريخ » بحث ميشود

سه  سؤال اساسي كه هر گونه فلسفه نظري تاريخ عمدتاً به پاسخ آنها مي پردازد بدين قرارند :

تاريخ به كجا ميرود . ( هدف ) .

چگونه ميرود . ( مكانيزم حركت . محرك ) .

از چه راهي ميرود . ( مسير و منازل برجسته حركت ).

ازنظر اين كاوشگران ، تاريخ هويتي حقيقي است نه اعتباري  و به سخني ديگر انسانها و حوادث ، خود تاريخ نيستند بلكه در « تاريخ » اند . تاريخ بشرها را فرا گرفته و در ميدان خود گرد آورده و بر گردنشان رشته اي افكنده و آنها را به جايي كه خود ميخواهد مي كشاند .  هگل كه مي گويد « تاريخ كشتارگاه اراده هاي فردي انسانهاست » و همو كه سخن از«  شيطنت و فريبكاري و مكاري » تاريخ ميگويد ، و ماركس كه انسانها را در برابر حوادث تاريخ تنها « قابله » يي ميشمارد كه فقط بوضع حمل مادر آبستن كمك مي كنند ، و از كشتن نوزاد و با برانداختن نطفه آن عاجزند .و انگلس كه خداي تاريخ را سنگدل ترين خدايان مي شمارد كه ارابه پيروزي خود را از روي اجساد مردگان و طاغيان به پيش ميراند ، همه يكصدا به استقبال هويت تاريخ و بازيگري آن اتفاق دارند و همه توانائي انسان را در برابر تاريخ ، « كشف و وصف » قلمداد مي كنند و طفره و نفي .

توين بي گر چه در كار خود محتاط تر است و اگر چه خود را  حتي فيلسوف تاريخ نيز نمينامد و تنها – به ادعاي خود – به « تعميم تجربي »  بسنده مي كند اما در نهايت وقتي به نهايت تاريخ مي انديشيد فتوي به سرانجامي مشخص و مقدس ميدهد و بطريق علمي دولتي كليسايي را بر همه عالم در آينده اي دور تسلط و تحكيم ميبخشد . شپنگر ازهمه اينها بدبين تر و جسورتر است و به هيچ روي لحظه اي تردبد و تسامح نميكند . در تاريخ به گمان او هيچ رستاخيزي نيست و هيچ تژاد يا ملتي از خواب مرگ خود هرگز برنخواهد خاست . مرگ براي تمدنها همانقدر طبيعي و محتوم است كه براي انسانها و جانوران .

تاريخ جهان كه در واقع چيزي جز حركت انديشه اي در ذهني نيست نيز از طريق تضادها و تصادمها راه خود را به جلو مي گشايد . هر مرحله نوين تاريخي حاصل نزاع و تركيب (سنتز ) دو مرحله متضاد پيشين است ( تز و آنتي تز ) . اما اين مرحله نوين در عين حال گشاده تر و فراگير تر و بزبان هگل « آزادتر» از مراحل قبلي است . هدف تاريخ رسيدن اندشه مطلق  است بآزادي مطلق و محو فراق وآليناسيون .

سؤال : نظر هگل در مورد فلسفه تاريخ چيست ؟

اولاً تاريخ بطرف هر آنچه آزادتر شدن انديشه متعالي سير مي كند .

ثانياً مكانيزم اين حركت ، نزاع دائمي انديشه مطلق با خود و محرك آن عشق اين انديشه است برهايي از فراق .

ثالثاً مسير تاريخ ، جلوه هاي متعالي انديشه مطلق است در پوشش ملتها و مردمهاي تاريخي .

ماركس به گفته خود مخروط  انديشه هگلي را كه وارونه بود و برسر ايستگاه بود بر قاعده نشاند . يعني كه بافت جهان را نه انديشه بلكه ماده شناخت و نزاع مستمر تاريخي را گر چه قبول كرد اما اين نزاع را در ميان طبقات اقتصادي جاري دانست و نه در ذات انديشه متعالي ، و مسير تاريخ را جلوه هاي گوناگون اين انديشه ندانست ، بلكه مراحل مختلف رشد ابزارتوليد و رو بناهاي مناسب با آن پنداشت وبالاخره هدف تاريخ را نه رهايي از فراق بلكه رهايي از طبقات انگاشت . انديشه ماركس در فلسفه تاريخ معجوني است از هگل و داروين و البته گره خورده با افكار اقتصاد دانان و نيز روحانيون مسيحي . سؤال : نظر ماركس در مورد فلسفه نظري چيست ؟

اولاً جامعه به طرف جامعه بي طبقه سير مي كند .

ثانياً محرك اين رفتن ، رشد ابزار توليد و نزاع طبقه نو خاسته با طبقه كهن است .

ثالثاً مراحل مختلف تاريخ ، ادوار برده داري ، فئودالي ، بورژوازي … است كه هر يك در دوره اي و متناسب با درجه اي از رشد ايزار توليد حكومت و عموميت يافته اند .

نكته اين است كه هيچ فلسفه نظري تاريخي از فرض اين متافيزيك ستبر كه « تاريخ هويتي زنده و مستقل و متحرك و قانونمند است » گريزي ندارد . هگل صريحاً اعتراف ميكند كه تاريخ در حقيقت هيچ نيست جز روحي رها شده و سرگردان و بي اعتنا بخواست اين و آن و مشتاق  وصال و رهايي از فراق .

اما توين بي كه تمام استخوانهايش را در راه تاريخ فرسوده است از اين دو پيشوا فروتن تر و كم ادعاتر و درعين حال پر اطلاع تر است.

براي او تاريخ جهان توالي طلوع و افول تمدنهاست . هر تمدني با تهاجم ( Challenge  ) متولد ميگردد .

مقاله فلسفه نظري تاريخ

اين فقط قسمتي از فایل است . جهت دريافت کل فایل ، لطفا آن را خريداري نماييد
اگر تمایلی به پراخت انلاین ندارید می توانید مبلغ فایل را به شماره کارت واریز کنید و رسید را به واتساپ یا تلگرام ما ارسال کنید تا براتون ایمیل بشه
خرید این محصول از دکمه مقابل:
یا تلگرام ارسال کنید تا براتون ایمیل بشه .

پس از پرداخت لینک دانلود برای شما نمایش داده می شودو یک نسخه برای شما ایمیل می شود.

پاسخ دهید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.