تحقیق در مورد ادبيات فارسي

تحقیق در مورد ادبيات فارسي

تحقیق در مورد ادبيات فارسي

“بسم الله الرحمن الرحیم”
موضوع:
ادبیات فارسی
استاد راهنما:
جناب آقای میرحسینی
تهیه و تنظیم:
ساینا سلامی پور
«جهاد دانشگاهی یزد واحد اردکان»
بیت(1001):
تا امان یابد به مَکرَم جانتان
ماند این میراث فرزندانتان
(اجتماعی)
چاره جویی خرگوش و نصیحت کردن به نخجیران و تدبیر اندیشی خرگوش تا آنها را از شرّ شیر رها سازد.
بیت(1002):
هر پیمبر در میان امّتان
همچنین تا مَخلَصی می خواندشان
(اخلاقی)
در دنیا هر پیغمبری راه رهایی و خلاصی را به امّت خود نشان داده است.
بیت(1003):
کز فلک راه برون شو دیده بود
در نظر چون مَردُمَک پیچیده بود
این عرفانی و معنوی است، زیرا در آن ارزش انسان ها به اندیشه است، نه به درشتی اندام و قدرت بازو
بیت(1004):
مردمش چون مردمک دیدند خرد
در بزرگی مردمک، کس ره نبرد
(معنوی)
مردمان پیامبران را مثل مردمک چشم کوچک می دیدند، زیرا که به بزرگی مردمک چشم حقیقی پی نبرده بودند.
بیت(1005):
قوم گفتندش که ای خر! گوش دار
خویش را اندازۀ خرگوش دار
(معترضه)
نخجیران به خرگوش اعتراض می کنند، که ای خر نادان! حدّ خود را بشناسو به اندازۀ خرگوش بودنت حرف بزن.
بیت(1006):
هین چه لاف است اینکه از تو بهتران
در نیاوردند اندر خاطر، آن؟
(اجتماعی و اخلاقی)
می گویند:آگاه باش! این چه حرف بیهوده ایست که میزنی؟ حتی کسانی بزرگنر و بهتر از تو نیز چنین لافی به خاطرشان در نیامده است!
بیت(1007):
مُعجِبی، یا خود قضامان در پی است
ورنه این دَم لایق چون تو کی است؟
(اخلاقی)
ای خرگوش یا تو دچار خودبینی شده ای و به قول خود عمل نمی کنی و یا قضا و قدر چنین حکمی رانده است که بلایی از سوی تو به ما برسد. وگرنه چنین چنین لاف زدنی کی شایستۀ تو است؟!
بیت(1008):
گفت ای یاران! حقم الهام داد
مر ضعیفی را قوی رأیی فتاد
(معنوی)
گفت حق تعالی به من الهام کرد که موجودی کوچک تدبیری قوی پیدا کرده است.
بیت(1009):
آنچه حق آموخت مَر زنبور را
آن نباشد شیر را و گور ر
(معنوی و پندآموز)
به عنوان مثال چیزی که خدا به زنبور عسل از طریق الهام آموخته، به شیر و گورخر نیاموخته (مصراع اول این بیت اشاره به آیات 67 و 68 سورۀ نحل دارد. در مورد ساختن عسل توسط زنبور عسل که مایۀ شفای مردمان است. در این بیت مولانا برای بیان استدلال خرگوش مبنی بر اینکه قدرت حقیقی نه از جثۀ سخت و بزرگ است، که از هوشمندی و زیرکی برآید. زنبور عسل را مثال زده که این حشرۀ کوچک اندام به اقتضای قدرت و مشیّت الهی عسل گوارا و زندگی بخش به وجود می آورد.
بیت(1010):
خانه ها سازد پر از حلوای تر
حق بر او آن علم را بگشاد در
(قدرت خدا)
خداوند دری از علم ساختن عسل را بر روی زنبور عسل گشوده است.
بیت(1011):
آنچه حق آموخت کرم پیله را
هیچ پیلی داند آن گون حیله را؟
(عرفانی)
خداوند به کرم ابریشم چیزی آموخت که فیل به آن بزرگی نمی تواند آن فنّ و هنر را بداند. فیل از هنر کرم ابریشم ناتوان است و خلاصه صورت پرستان از معنی غافلند و ظاهربینان از اخوال باطن بی خبرند.
بیت(1012):
آدم خاکی ز حق آموخت علم
تا به هفتم آسمان، افروخت علم
(عرفانی و معنوی)
این انسان خاکی علم را از خداوند آموخت، تا اینکه توانست آسمان هفتم را با نور خود روشن کند. یعنی توانست به اسرار بالا پی ببرد. پس علم و معرفت است که سبب برتری انسان می شود. [ر.ک به آیۀ 31 سورۀ بقره، که توضیح آن در شرح بیت2970 دفتر چهارم آمده است].
بیت(1013):
نام و ناموسِ ملک را در شکست
کوریِ آن کس که در حق در شک است
(معنوی)
به کوری چشم کسی که نسبت به حق در شک و تردید است، آدم نام و آوازۀ فرشتگان را در هم شکست.[وقتی فرشتگان به علم آدم واقف شدند به عجز خود اعتراف کردند. ر.ک به آیۀ 31 سورۀ بقره]
بیت(1014):
زاهد چندین هزاران ساله را
پوزبندی ساخت آن گوساله را
(معنوی)
تشبیه ابلیس به گوساله [ر.ک به خطبۀ 234 قاصعه حضرت علی(ع)].
بیت(1015):
تا نداند شیر علم دین کشید
تا نگردد گرد آن قصر مشید
(عرفانی و معنوی)
[ر.ک به آیۀ 45 سورۀ حج] که مقصود علم و معرفت باطنی و حریم قرب الهی است. به طور کلی این ابیات در مورد برتری و فضیلت علم فطری و خدادادی بر علم ظاهری (صوری) است.
بیت(1016):
علمهای اهل حس شد پوزبند
تا نگیرد شیر ز آن علم بلند
(حکیمی و عرفانی)
دانش اهل حس، یعنی کسانی که حواس خود را به علوم ظاهری مشغول داشته اند و می خواهند از راه مجادله و مناقشه به ایرار ربانی واقف شوند، آن علوم بر دهان روح آنان به منزلۀ پوزبندی است که نمی گذارد از شیر حکمت و معرفت بنوشند.
بیت(1017):
قطره دل را یکی گوهر فتاد
کآن به دریاها و گردون ها نداد
(عرفانی)
[ر.ک به آیۀ 72 یورۀ احزاب]
بیت(1018):
چند صورت آخر ای صورت پرست
جان بی معنیت از صورت نرست؟
(معنوی)
بیت(1019):
گر بصورت آدمی انسان بُدی
احمد و بوجهل خود یکسان بدی
(معنوی)
[ر.ک به مکاشفات رضوی ص 79]
بیت(1020):
نقش بر دیوار مثل آدم است
بنگر از صورت چه چیز او کم است؟
(معنوی)
بیت (1021):
جان کمست آن صورت با تاب را
رو بجو آن گوهر کم یاب را
(اخلاقی و معنوی)
بیت(1022):
شد سر شیران عالم جمله پست
چون سگ اصحاب را دادند دست
(قرب الهی)
بیت(1023):
چه زیان استش از آن نَقشِ نَفور
چونکه جانش غرق شد در بحرِ نور
(معنوی)
بیت(1024):
وصف صورت نیست اندر خام ها
عالِم و عادل بُوَد در نام ها
(معنوی و درونی و اخلاقی)
برتری معنا بر صورت با دلایل حسی، مذهبی و عرفی
بیت(1025):
عالم و عادل همه معنیست و بس
کش نیابی در مکان و پیش و پس
(معنوی و روحانی)
بیت(1026):
می زند بر تن ز سوی لامکان
می نگنجد در فلک خورشید جان
(تجلّی صفات)
از بیت 1018 تا پایان بیت 1026 ر.ک به شرح مثنوی شریف،ج2،ص394
بیت(1027):
این سخن پاین ندارد، هوش دار
گوش، سوی قصه خرگوش دار
(اخلاقی)
بیت(1028):
گوش خر بفروش و دیگر گوش خر
کین سخن را در نباید گوش خر!
(سرّ حقیقت)
بیت(1029):
رو تو روبه بازیِ خرگوش بین
شیرگیری سازیِ خرگوش بین
(صوری)
بیت(1030):
خاتم ملک سلیمان است علم
جمله عالم صورت و جان است علم
(علم باطنی روح و جان)
بیت(1031):
آدمی را زین هنر بیچاره گشت
خلق دریاها و خلق کوه و دشت
(علمی)
بیت(1032):
زو پلنگ و شیر ترسان همچو موش
زونهنگِ بحر، درصفرا وجوش
(صوری)
بیت(1033):
زو پریّ و دیو، ساحل ها گرفت
هر یکی در جای پنهان جا گرفت
(معنوی)
[ر.ک شرح مثنوی شریف، ج2، ص396]
بیت(1034):
آدمی را دشمن پنهان بسی است
آدمیِ با حَذَر عاقل کسی است
(اخلاقی)
بیت(1035):
خلق پنهان، زشتشان و خوبشان
می زند بر دل به هر دَم کوبشان
(معنوی)
بیت(1036):
بهر غُسل ار در رَوی در جویبار
بر تو آسیبی زند در آب، خار
(روحانی و اخلاقی)
بیت(1037):
گرچه پنهان خار در آب است پَست
چون که در تو می خلد دانی که هست
(روحانی و اخلاقی)
بیت(1038):
خار خارِ وحی ها و وسوسه
از هزاران کس بُوَد، نی یک کَسه
(معنوی)
در این بیت صوفیه چهار خاطر داشته اند: خاطر حقانی، خاطر مَلَکی، خاطر نفسانی و خاطر شیطانی [ر.ک به مصباح الهدایه ص 107-103 و مفاتیح الغیب ص 351 و 366]
بیت(1039):
باش تا حس های تو مُبدَل شود
تا ببینیشان و مشکل حل شود
(حقیقی)
[ر.ک به بیت 2990 به بعد دفتر پنجم مثنوی]
بیت(1040):
تا سخنهای کیان رَدْ کرده ای
تا کیان را سَروَر خَودْ کرده ای
(اخلاقی)
[ر.ک به شرح اسرار ص43]
بیت(1041):
بعد از آن گفتند کای خرگوش چُست
در میان آر آنچه در ادراک توست
(حِکمی، دستوری)
بیت(1042):
ای که با شیری تو در پیچیده ای
بازگو رأیی که اندیشیده ای
(صوری)
بیت(1043):
مشورت، ادراک و هشیاری دهد
عقل ها، هر عقل را یاری دهد
(پند و حکمت)
[ر.ک نهج البلاغه (مرحوم فیض الاسلام) حکمت 152]
بیت(1044):
گفت پیغمبر: بکن ای رأی زن
مشورت کالمستشارُ مؤتمن
(اخلاقی)
بیت(1045):
گفت هر رازی نشاید بازگفت
جُفت، طاق آید گهی، گه طاق جفت
(اخلاقی)
[ر.ک لغتنامه دهخدا، ج16، ص48]
بیت(1046):
از صفا گر دم زنی با آینه
تیره گردد زود با ما آینه
(معنوی)
[ر.ک شرح مثنوی معنوی دفتر اول ص 180]
بیت(1047):
در بیان این سه کم جنبان لبت
از ذهاب و از ذهب وز مذهبت
(معنوی)
بیت(1048):
کین سه را خصمست بسیار و عدو
در کمینت ایستد چون داند او
(پند اخلاقی)
بیت(1049):
ور بگویی با یکی دو الوداع
کل سر جاوز الاثنین شاع
(پند و حکمت)
بیت(1050):
گر دو سه پرنده را بندی بهم
بر زمین مانند محبوس از الم
(پند آمیز)
بیت(1051):
مشورت دارند سرپوشیده خوب
در کنایت با غلط‌ افکن مشوب
(اخلاقی)
بیت(1052):
مشورت کردی پیمبر بسته‌سر
گفته ایشانش جواب و بی‌خبر
(عرفانی)
[ر.ک فیه مافیه ص71-70 و ر.ک پیشین ص287]
بیت(1053):
در مثالی بسته گفتی رای را
تا ندانند خصم از سر پای را
(کتمان اسرار)
بیت(1054):
او جواب خویش بگرفتی ازو
وز سؤالش می‌نبردی غیر بو
(کتمان اسرار)
بیت(1055):
ساعتی تاخیر کرد اندر شدن
بعد از آن شد پیش شیر پنجه‌زن
(خبری)
بیت(1056):
زان سبب کاندر شدن او ماند دیر
خاک را می‌کند و می‌غرید شیر
(اخلاقی)
بیت(1057):
گفت من گفتم که عهد آن خسان
خام باشد خام و سست و نارسان
(بی ثباتی)
بیت(1058):
دمدمه‌ی ایشان مرا از خر فکند
چند بفریبد مرا این دهر چند
(اخلاقی)
بیت(1059):
سخت در ماند امیر سست ریش
چون نه پس بیند نه پیش از احمقیش
(اخلاقی)
بیت(1060):
راه هموارست زیرش دامها
قحط معنی درمیان نامها
(صوری)
بیت(1061):
لفظها و نامها چون دامهاست
لفظ شیرین ریگ آب عمر ماست
(خلاف واقع)
[ر.ک شرح مثنوی شریف، ج2، ص6-4 و آیۀ 3 سوره نور]
بیت(1062):
آن یکی ریگی که جوشد آب ازو
سخت کم‌یابست رو آن را بجو
(لفظی)
بیت(1063):
منبع حکمت شود حکمت‌طلب پ
فارغ آید او ز تحصیل و سبب
(حکمت حقیقی)
بیت(1064):
لوح حافظ لوح محفوظی شود
عقل او از روح محظوظی شود
(معنوی)
[ر.ک کشّاف ج4 ص733، ر.ک به دفتر چهارم، بیت 1960و ر.ک مجمع البیان ص469 و ر.ک آیۀ 22-21 سورۀ بروج]
بیت(1065):
چون معلم بود عقلش مرد را
بعد ازین شد عقل شاگردی ورا
(معنوی)
بیت(1066):
عقل چون جبریل گوید احمدا
گر یکی گامی نهم سوزد مرا
(عرفانی)
بیت(1067):
تو مرا بگذار زین پس پیش ران
حد من این بود ای سلطان جان
(معنوی)
بیت(1068):
هر که ماند از کاهلی بی‌شکر و صبر
او همین داند که گیرد پای جبر
(جبر و اختیار)
بیت(1069):
هر که جبر آورد خود رنجور کرد
تا همان رنجوریش در گور کرد
(جبر)
بیت(1070):
گفت پیغمبر که رنجوری بلاغ
رنج آرد تا بمیرد چون چراغ
(جبر)
[ر.ک به احادیث مثنوی، ص12]
بیت(1071):
جبر چه بود بستن اشکسته را
یا بپیوستن رگی بگسسته را
(جبر)
بیت(1072):
چون درین ره پای خود نشکسته‌ای
بر کی می‌خندی چه پا را بسته‌ای
(جبر)
بیت(1073):
وانک پایش در ره کوشش شکست
در رسید او را براق و بر نشست
(معنوی)
[ر.ک مجمع البحرین، ج5، ص138 و ر.ک کشّاف، ج2، ص647]
بیت(1074):
حامل دین بود او محمول شد
قابل فرمان بد او مقبول شد
(سیر و سلوک)
[ر.ک به بیت 1064 همین دفتر]
بیت(1075):
تاکنون فرمان پذیرفتی ز شاه
بعد ازین فرمان رساند بر سپاه
(صوری)
بیت(1076):
تاکنون اختر اثر کردی درو
بعد ازین باشد امیر اختر او
(علمی و صوفیانه)
[ر.ک به شرح بیت 751 همین دفتر]
بیت(1077):
گر ترا اشکال آید در نظر
پس تو شک داری در انشق القمر
(علمی)
[ر.ک به شرح بیت 118 همین دفتر و شق القمر نیز در شرح بیت 2831 دفتر چهارم]
بیت(1078):
تازه کن ایمان نی از گفت زبان
ای هوا را تازه کرده در نهان
(لفظی)
بیت(1079):
تا هوا تازه‌ست ایمان تازه نیست
کین هوا جز قفل آن دروازه نیست
(معنوی)
[ر.ک شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی، ج1، ص70]
بیت(1080):
کرده‌ای تاویل حرف بکر را
خویش را تاویل کن نه ذکر را
(تلمیح بر قرآن و معنوی)
بیت(1081):
بر هوا تاویل قرآن می‌کنی
پست و کژ شد از تو معنی سنی
(معنوی)
بیت(1082):
آن مگس بر برگ کاه و بول خر
همچو کشتیبان همی افراشت سر
(تمثیل)
[ر.ک مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ص14]
بیت(1083):
گفت من دریا و کشتی خوانده‌ام
مدتی در فکر آن می‌مانده‌ام
(معنوی)
بیت(1084):
اینک این دریا و این کشتی و من
مرد کشتیبان و اهل و رای ‌زن
(حقیقی)
بیت(1085):
بر سر دریا همی راند او عمد
می‌نمودش آن قدر بیرون ز حد
(تمثیل)
بیت(1086):
بود بی‌حد آن چمین نسبت بدو
آن نظر که بیند آن را راست کو
(تمثیل)
بیت(1087):
عالمش چندان بود کش بینش است
چشم چندین بحر همچندینش است
(عرفانی)
بیت(1088):
صاحب تاویل باطل چون مگس
وهم او بول خر و تصویر خس
(تمثیل)
بیت(1089):
گر مگس تاویل بگذارد برای
آن مگس را بخت گرداند همای
(معنوی و تمثیل)
بیت(1090):
آن مگس نبود کش این عبرت بود
روح او نه در خور صورت بود
(معنوی)
بیت(1091):
همچو آن خرگوش کو بر شیر زد
روح او کی بود اندر خورد قد
(تمثیل)
بیت(1092):
شیر می‌گفت از سر تیزی و خشم
کز ره گوشم عدو بر بست چشم
(صوری)
بیت(1093):
مکرهای جبریانم بسته کرد
تیغ چوبینشان تنم را خسته کرد
(استدلال بی اساس)
بیت(1094):
زین سپس من نشنوم آن دمدمه
بانگ دیوانست و غولان آن همه
(بی اساس)
بیت(1095):
بر دران ای دل تو ایشان را مه‌ایست
پوستشان برکن کشان جز پوست نیست
(غیر حقیقی)
بیت(1096):
پوست چه بود گفته‌های رنگ رنگ
چون زره بر آب کش نبود درنگ
(صوری، غیر حقیقی)
بیت(1097):
این سخن چون پوست و معنی مغز دان
این سخن چون نقش و معنی همچو جان
(معنوی)
بیت(1098):
پوست باشد مغز بد را عیب‌پوش
مغز نیکو را ز غیرت غیب‌پوش
(انتقادی)
بیت(1099):
چون قلم از باد بد دفتر ز آب
هرچه بنویسی فنا گردد شتاب
(صوری و بی ثباتی)
[ر.ک امثال و حکم، ج4، ص1823]

پاسخ دهید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.