تحقیق اشعار حافظ
الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها
ساقيا برخيز و درده جام را
روزه يک سو شد و عيد آمد و دلها برخاست
خلوت گزيده را به تماشا چه حاجت است
بي مهر رخت روز مرا نور نماندست
خم زلف تو دام کفر و دين است
بلبلي برگ گلي خوش رنگ در منقار داشت
خواب آن نرگس فتان تو بي چيزي نيست
اي هدهد صبا به سبا ميفرستمت