تحقیق اثار فقهى سيد مرتضى علم الهدى
(1) الناصريات
كتاب الناصريات مشتمل بر 207 مساله فقهى است. هرچنددر پايان كتاب چندمساله اعتقادى نيز آمده است.((170)) سيد مرتضى آن را درمقام شرح و نقد و تسديد فقه جد مادرى خود حسناطروش،معروف به ناصركبير،صاحب ديلم و طبرستان تاليف كرده است.((171)) اين كتاب يك بار درسال 1276ه.ق. درضمن الجوامع الفقهيه درايران چاپ شد و اخيرادرسال 1417ه.ق. توسط مركز البحوث والدراسات العلميه وابسته به مجمع جهانىتقريب بين مذاهب اسلامى تحقيق و دريك مجلد به چاپ رسيده است. منبعى كه دراينمباحث برآن اعتماد نموده ايم،همين چاپ است. از ذكر اسامى كتاب هاى مسائل الخلاف((172))، مسائل اصول الفقه((173)) العدد((174)) وتنزيهالانبياء((175)) دراينكتاب بر مىآيد كه الناصريات بعد از آنهاتاليف شده است. سيد دراين كتاب ضمن بيان مسائل فقه جد خود ناصركبير،نظريات خويش و اماميه ونيزديگر فقهاى عامه را آورده و برمذهب خود استدلال كرده است. كتاب مشتمل بربيشترابواب فقه است هرچند درهرباب به مهم ترين مسائل پرداخته است. عناوين ابواب وموضوعات كلى كتاب به ترتيب زير است: كتاب الطهاره،64 مسالهكتاب الصلاه،50 مساله كتاب الزكاه،11 مسالهكتابالصوم،10 مسالهكتاب الحج،12 مساله كتاب النكاح،13 مسالهكتاب الطلاق،11مسالهكتاب الشفعه،3 مسالهكتاب الرهن،2 مسالهكتاب الغصب ،3 مسالهكتاب الديات،4 مسالهكتاب الايمان،1 مسالهكتاب الفرائض،8 مسالهكتاب القضا،1 مسالهمسائل متفرقه،9 مسالهدر خصوص مذهب فقهى ناصر كبير(حسن اطروش) جد اعلاى مادرى سيد مرتضى،اقوال مختلف است.مولف كتاب ادب المرتضى مىگويد: او اگرچه معروف به زيدى بودن است ليكن بسيارى از علماى شيعه وى را شيعهاثنىعشرى مىدانند.اما تا آن جا كه من از اين كتاب فهميدم اطروش شيعه دوازدهامامى نبوده و در بخش عظيمى از فقه خود و نيز در بسيارى از مسائل اعتقادى، مخالفشيعه دوازده امامى بوده است. به عنوان نمونه ناصر گفته است: هرگاه امام دربرخىاحكامش خطا يا نسيان كند، امامتش فاسد نمىشود. سيد گفته است: اين مساله در مذهب ما صحيح نيست چون ما معتقديم كه امام بايد از هرلغزش و خطايى معصوم باشد. اهميت اين ك((176))تاب از نظر تاريخى نشان دهنده مذهب و دعوت ناصر درمنطقهديلم است.((177)) هرچند سيد به زمان ناصر نزديك تر بوده و بهتر مىتوانسته مقصود او را دريافت كند، امااين احتمال نيز وجود دارد كه منظور ناصر از امام، امام حاكم و متصدى امور مسلماناندرعصر غيبت باشد كه لازم نيست معصوم باشد و با چنين فرضى براى خود حكم مناسبمىنمايد. اما به هرحال تفاوت چشمگير برخى اقوال ناصر با راى اماميه البته دردوران سيدمرتضى ونيز قرائن و شواهد تاريخى موجود، زيدى بودن ناصر را تاييد مىكند ولىسيد درمقدمهكتاب از او و پدران و فرزندان اوبه نيكى ياد كرده و به خاطر ناصر كبير برخود و نسبشمىبالد و مىگويد: الناصر كماتراه من ارومتى، و غصن من اغصان دوحتى،وهذا نسب عريق فى الفضلوالنجابه والرئاسه.((178))
انگيزه و هدف تاليفازمقدمه كتاب برمى آيد كه مولف اين كتاب را دراجابت درخواست يكى ازنزديكان يا آشنايانش تاليف نموده است. چنان كه مىفرمايد: فان المسائل المنتزعه من فقه الناصر(ره)وصلت، وتاملتها، واجبت المسوول منشرحها، وبيان وجوهها وذكرمن يوافق ويخالف فيها.((179)) آنچه باعث شده،درخواست شرح مسائل فقه ناصر و استدلال برآن از سوىدرخواست كننده مطرح گردد، معلوم نيست مگر آن كه از بعضى قرائن اين احتمال به ذهنمىآيدكه درخواست كننده نيز يكى از فقهاى مكتب ناصر كبير بوده و به واسطهفقاهت وزعامت سيد و احاطه او برمذاهب و ديگر به خاطر قرابت نسبى سيد با ناصر،اين كار را از او تقاضا نموده است. سيد مىفرمايد:فان المسائل المنتزعه من فقهالناصر(ره) وصلت يعنى اين مسائل بهدسترسيد پس ابتدا در دسترس او نبوده و درخواست كننده آنهارا فرستاده چون بعد از آنمىگويد:وتاملتها ازهمه اين تعابير بهذهن مىآيد بدين نحو مسائل به دستسيد رسيده وتاآن زمان، به آنها دسترسى نداشته و با آنها آشنا نبوده است. بالاخره آنچه از سيد درخواست شده،عبارت است از: شرح كلام ناصر(ره) و بيان وجوه وادله آن و نيز ذكر موافقان و مخالفان و ادله آنان. سيد نيز به اين درخواست جامه عمل پوشانيده و از آن استقبال مىكند و بر اساسمسلكخويش، اين مسائل را شرح و بسط مىدهد.
شيوه عرضه مباحث فقهى و مبانى فقاهت سيد مرتضىاسلوب كلى اين كتاب علم الخلافاست به طورى كه اقوال مختلف فقهاى فركق اسلامى را درهرمساله مطرح مىنمايد و بااستدلال برقول مختار، به احتجاج باديگر اقوال مىپردازد. درخور توجه است كه متن هرمساله،قول ناصر جد مادرى سيد و يكى از بزرگانفقهاى زيديه است و به همين وسيله راى فرقه زيديه نيز دركنار ديگر اقوال مطرحمىگردد. طرح كلى عمليات فقهى و مباحث ذيل هرمساله به ترتيب زير است: 1.بيان قول ناصر و قول مختار سيد. 2. نقل اقوال بيشتر فقهاى اماميه اعم از موافق و مخالف. 3.نقل قول مخالفان از اماميه اگر وجود داشته باشد. 4. استدلال برقول مختار،بايك يا تعدادى از ادله اجماع،ظواهر،آيات، اخبار وقواعد عقلىولفظى. 5 .احتجاج با قول مخالف و نقل ادله و مناقشات آنها و نقض آن، بايك يا تعدادى از روشهاى زير: الف) اصول مورد قبول مخالف. ب) تخصيص ادله مخالف. ج) درتعارض نهادن ادله مخالف باديگر ادله آنها. د ) تاويل و تفسير آيات و اخبار مورد تمسك مخالف.
تفصيل مطالب
يك –بعداز بيان قول ناصر و طرح مساله فقهى، به بيان نظر مختار كه عمدتاآن را منسوب به اماميه مىكند ، مىپردازد و صحت و سقم قول ناصر و قول صحيحنزد اماميه را بيان مىكند. چنانچه درتمام يا جزئى از يك مساله، قول اماميه برخلاف ديدگاه ناصر باشد، مولف قولاماميه را درچنين عباراتى گويا و با تفكيك جوانب مختلف حكم يا موضوع،بيان مىنمايد. دربعضى مسائل نيز كه ديدگاه اماميه موافق با ناصر است، اگر مساله نياز بهتوضيح و تفسيربيشترى داشته باشد بعد از تصريح به آن كه آن قول نزد اماميه صحيح است براساس عبارتها و تعابير رايج درفقه اماميه و توضيح و تفصيل بيشتر، بار ديگر حكم و موضوع را بيانمىكند((180)) و چنانچه حكم مساله عام بوده و براى طرح راى مختار نياز به تفصيلبيشتر باشد، نظر مختار را ضمن بيان فروع مختلفمساله بيان مىكند چون دراين موارداماميه به طور مطلق و عام موافق با قول ناصر نبوده اند.((181)) بنابر اين سيد تنها نظريات مخالف با اماميه ناصر را شرح و بسط نداده بلكه درمورد نظرياتمورد وفاق هم گاه توضيح داده است.((182))
دو –نقل اقوال فقهاى عامه: مولف به نقل نظريات فقهى عامه اهتمام زيادى دارد به طورى كهدريك مساله حتى تاچندين قول و محل خلاف را گاه با ذكر سند وراوى آن قول برمىشمارد و موافقان و مخالفان با اماميه را مىشناساند.البته معمولاابتدا قول موافق و بعد قولمخالف را بيان مىكند. گاهى نسبت يك راى را به فقيهى تكذيب مىكند و بعد راى و نظر صحيح آن فقيه سنى رابيان مىكند.((183)) اين حاكى از احاطه كامل او به فقه عامه و انظار آنها است.
سه – بيان مخالفت هاى فقهاى اماميه: اگردرمساله اى برخى فقهاى اماميه بر خلافنظرمختار سيد كه البته هميشه آن را مجمع عليه و منسوب به اماميه برمىشمارد پيش رفتهباشند، سيد قول خلاف آنها را نيز بيان مىكند. اين نقل قول از اماميه گاهى فقط بيان آن قول است بدون هيچ گونه ابراز عقيده اىراجع بهآن((184)) و يا اين كه همراه آن تصريح به غير معتبر و شاذ بودن آن قولنيز مىكند((185)) و درمواردى هم بررد آن، دليل اقام((186))ه مىنمايد و يا رد آن را بهكتبديگر ارجاع مىدهد.((187)) برخى از عبارات او دراين زمينه بدين قرار است: 1.درمساله 42 ازناصر اين طور نقل مىكند:يجزى فى الوضوء و الغسل مااصاب البدنمنالماء ولومثل الدهن، بعد مىگويد:قد روى اصحابنا عن ائمتهم عليهم السلام مثل هذا اللفظبعينه ولى بعد از آن با قول ناصر واصحاب مخالفت مىكند: والذى يجب ان يعول عليه ان اللّه تعالى امر فى الجنابه بالاغتسال، وفى الطهارهالصغرىبغسل الوجه واليدين،فيجب ان يفعل المتطهر من الجنابه والمتوضىء مايسمى غسلا،ولايقتصر على مايسمى مسحا ولايبلغ الغسل.((188)) در اين جا قول اصحاب را قبول نكرده و در وضو و غسل مجرد اصابت آب را كافى نمىداندبلكه صدق غسل را لازم مىشمارد. درخور توجه است كه دراين مساله برخلاف ديگر مسائل براى اثبات نظريهخويش،هيچگونه تمسكى به اجماع نمىكند بلكه به همين استدلال فوق و نيز تاويل اخبارشيعه و اصحاب بسنده مىكند. 2. درمساله 44(غسل احرام) مىگويد: الصحيح عندى ان غسل الاحرام سنه، لكنها موكده غايه التاكيد،فلهذا اشتبه الامرفيها علىاكثر اصحابنا، و اعتقدوا ان غسل الاحرام واجب، لقوه ما ورد فى تاكيده.((189)) 3. درمساله وجوب يا استحباب اذان مىفرمايد:قد اختلف قول اصحابنا فى الاذان بعد قولاصحاب موافق با قول مختار ونيز قول مخالف را كه اذان و اقامه رابرمردان واجب مىداندنقل مىكند.((190)) سيد دراستدلال برقول مختار با عباراتى نظيردليلنا به بيان ادله نظريه خود كهآن را به فقهاىاماميه نيز منسوب نموده، مىپردازد. شيوه عملكرد سيد در استدلال و نيز احتجاج ورددليل مخالف بسيار قابل تامل است. نظم و هماهنگى خاصى درطرح ادله و مناقشات حاكم است. همين طور روش سيددراعتماد به ظواهر آيات و اصول عقليه و عمليه كه عمده ادله ايشان را تشكيل مىدهند،عظمت فقاهت او را تبيين مىكند. در اين جا آنچه را كه عموما دراستدلال ها به عنوان دليل به آن تمسك گرديده،مىآوريم بااين توضيح كه همان ترتيب متخذ دراستدلال ها نيز دردرج آنها لحاظ مىشود:
- اجماع
ازآن به الاجماع المتقدم ذكره يا غير آن تعبير مىكند و كمتر مساله اى پيش مىآيدكه درضمن ادله آن از اجماع ذكرى به ميان نيامده باشد. درمواردى نيز تصريح دارد كهاجماع اماميه يا شيعه اماميه حجت است.((191)) قابل ذكر است كه گاهى به اجماع اهل البيت استدلال مىكند چنانچه درعدم جواز امامتفاسق مىگويد: هذا صحيح وعليه اجماع اهل البيت(ع) كلهم على اختلافهم و هذه من المسائل المعدودهالتى يتفق اهل البيت(ع) كلهم على اختلافهم عليها.((192)) درمسالهالتكبير على الجنازه خمس تكبيرات مىگويد: دليلنا على صحه ماذهبنااليه الاجماع المتردد ذكره، بل اجماع اهل البيت كلهم.((193)) ازاين مطلب برمى آيد كه او اجماع اهل البيت(ع) را چيزى غير از اجماع اماميه قلمداد كردهاست. استاد واعظ زاده طبسى درمقدمه اى كه بر الناصريات((194)) دارد، مىنگارد: اين تعبير، يعنى اجماع اهل البيت(ع) تعبيرى شايع نزد زيديه است و شايد سيد متاثر ازآنهاشده و يا به خاطر همسويى با آنان آن تعبير را آورده است.((195))
2.ظواهر آيات
كمتر مساله اى از فروعات مسائل يا احكام كلى را مىيابيم كه استدلال بهظواهرآيات در ذيل آن نباشد. چنان كه محور اصلى استدلال سيد بعد از اجماع،ظواهر آيات است.چه بسا براى تاييد و استشهاد برمدعى و يا تبيين و توضيح موضوعمساله سراغ آيات مىرود.((196)) برخى استدلال ها به آيات قابل توجه است. مثلا براى اثبات جواز نماز درغير اوقات نمازمانند طلوع خورشيد تازوال البته نمازى كه سبب آن متقدم باشد،مىفرمايد: دليلنا بعد الاجماع المتكرر،قوله تعالى:اقم الصلاة والظاهر يتناولجميع الاوقات.((197)) يا دربيان وجه اين قول كه اگر قصد قبله نمود و بعد فهميد خطا كرده، اگر وقت باشد اعادهكند و گرنه اعاده نمىخواهد، مىفرمايد: دليلنا على صحه ما ذهبنا اليه بعد الاجماع المقدم ذكره، قوله تعالى: وحيث ما كنتم فولوالاوجوهكم شطر كه فاوجب التوجه على كل مصل الى شطر البيت، فاذا لم يفعل ذلك كانالامر عليه باقيا فيلزمه الاعاده.((198)) درموارد لزوم نيز متذكر اين نكته مىشود كه برخى احكام با دليل خاص از تحتعموم آيات خارج مىشوند و تنها همان محل بحث مشمول عموم آيه قرار مىگيرد. مانندنماز نافله ووجوب اعاده بعد از وقت در دومساله قبل. استدلال به آيه اوفوابالعقود((199)) واولوا الارحام بعضهم اولى ببعض فى كتاباللّه((200)) وللذككر مثل حظ((201)) الانثيين وديگر آيات((202)) براى اثبات احكامشرعى كه تحت اين عمومات هستند، بسيار قابل توجه است. همچنين استدلال به آيات ((ويحرم عليهم الخبائث)) و ((والرجز فاهجر)) وحرمت علكيكمالميتة والدم برنجاست آب قليل به مجرد ملاقات.((203)) اين مسلك يعنى استنباط احكام شرعى از ظواهر آيات، درفقه سيد مرتضى بسيار متداولاست و راهكرد وسيعى را براى اثبات احكام خصوصا مسائل مستحدثه، پيشروىمىگذارد. جالب آن كه درناصريات نيز به همين مطلب برخورد مىكنيم، چنان كه مولف معدودىاز مسائل را درزمره آنچه نص وذكرى دركلمات اصحاب ندارند، بر شمرده وبراى اثبات راىخويش نيز دربعضى ازآنها متمسك به ظواهر و عمومات آيات شده است. مثلااستدلالبراين قول كه دكيلان مدت دار با مرگ بدهكار، حال مىگردد، مىفرمايد: ويقوى فى نفسى ماذهب اليه الفقهاء(اى فقهاء العامه) ويمكن ان يستدل على صحته بقولهتعالى: من بعد
تحقیق اثار فقهى سيد مرتضى علم الهدى