پروژه معماري معاصر بررسي آثار کامران ديبا
نگاهي بر آنچه پرسش انگيز است
انديشه دکارت با جابجايي جايگاه “سوژه ” و ” ابژه ” تحولي عظيم در نحوه تفکر _ و به تبع آن هستي شناسي _ غربي ايجاد کرد که مدرنيته و دنياي فن آورانه حاصل از آن را به دنبال داشت. غلبه خرد باوري بر تمام باورهاي سنتي ( اسطوره اي ، ديني ، اخلاقي ) ، به اعلام تکان دهنده نيچه در ” مرگ خدا ” منجر شد و به” مرگ هنر ” در انديشه هگل راه برد. باگم شدن مرجع محسوس و ملموس ، که سرچشمه مفاهيم آغازين شناخته مي شد ، صورت ها ( دالها ) باقي ماندند اما مفاهيم ( مدلول ها ) گم شدند. عدم اتکا به پشت گرمي هزاران ساله که به اندازه قدمت نوع بشر کهن بود ، موجب فروريختن دنيايي شد که زندگي را براي انسان تداوم مي بخشيد و به آن معني مي داد. آرمانشهرها فروريختند و روياهاي حاصل از دانش علمي و فن آوري زاييده از آن ، به دو جنگ جهاني خانمانسوز منجر شد که چيزي جز پريشاني ، آوارگي ، بيهودگي ، دغدغه و اضطراب به دنبال نداشت. مدرنيته امکان هرگونه نفي را فراهم آورد ؛ ارزش ها از ارزش تهي شدند و مفاهيم رنگ باختند ؛ بيهودگي و بي معنايي به پوچي پيوست.
در حيطه معماري نيز پيامدهاي جنگ جهاني دوم ( ويراني و ضرورت بازسازي ) ، و فن آوري عظيم صنعتي که با کشف و شناخت سازه هاي فلزي و بتني به همراه کاربرد شيشه به تحولي شگرف در عرصه ساخت و ساز انجاميده بود. ظهور سبک جديدي به نام سبک مدرن به ارمغان آورد و ديري نپاييد که خود را در قالب سبک مدرن بين المللي ، به مثابه اصول و قواعدي تعيين شده و تخطي ناپذير به عنوان الگويي جهاني و منتزع از هرگونه تفاوت فرهنگي يا معنايي نشان داد. به تدريج صورت هاي ساده بزرگان پيشگام معماري مدرن که هم از نظر ظاهر و هم از نظر روابط کارکردي با هر آنچه که قبل از آن به عنوان نمونه ها يا مصاديق معماري شناخته شده بود تفاوتي عظيم داشت ، و هم به ادعاي پديد آورندگانش بر آن بود که فرم محض را خالي از هرگونه معنا به عنوان شکلي همگن به تمام جهان ديکته کند ، به قوطي هاي ساده و کسالتباري تقليل يافت که هيچ گونه تازگي و شگفتي يا انگيزشي را در کشف و ادراک فضاهاي جديد و بار معنايي مترتب بر آن ، در بر نداشت.
بدين ترتيب محيط زندگي به محيطي ساده ، يکنواخت و خسته کننده تبديل شد که آثار و عواقب ناشي از آن ، در جهان غرب که پديد آورنده اش بود ، به افزايش جرم و جنايت و انحطاط اخلاقي انجاميد. بنابراين همچون ديگر زمينه هاي مرتبط با حياط بشري ، که معماري هم جزيي از آن است ، معماران با دست يازيدن به ديگر عرصه ها نظير فلسفه ، ادبيات و روانشناسي و تلفيق آنها ، در ديگر رشته ها نظير پديدار شناسي ، زبان شناسي و همچنين نشانه شناسي ، تلاش کردند که بار ديگر هنر معماري را به ساحت معنايي آن باز گردانند. بدين گونه در نيمه دوم قرن بيستم ، به شيوه هرمنوتيک مدرن در باز گردانيدن صورتها به معاني اوليه ( تاويل 9) يا تمامي مفاهيمي که در طول زمان ، با توجه به فرهنگ و روان شناسي جمعي و فردي مي توانست به مدلول يا مدلول هاي خاصي بيانجامد ( تغيير و تفسير ) ، و رجوعي دوباره به نشانه هاي انگيخته در فرهنگ معماري بومي که بنا بر شرايط تاريخي و جغرافيايي پديد آورنده هر فرهنگ ، به وجود آمده اما کنار گذاشته شده بود ، ابتدا به معماري بومي ( Varnacular ) روي آورده شد و پس از آن گرايش به شيوه خاصي نمود يافت که هم اينک به عنوان معماري پست_ مدرن شناخته مي شود. بدين ترتيب بار ديگر توجه به شناخت اسطوره اي و آييني و مذهبي سرلوحه شناخت هنر و به تبع آن اثر هنري قرار گرفت. در جهان شرق که اصولا نوع نگاه به هستي در آن به صورتي وجودي متفاوت از غرب بود ، پيامدهاي تفکر غربي و دستاوردهاي علمي و فن آورانه آن در مواجهه با ويژگي هاي هر منطقه ، اساسا تفاوت هايي ماهوي را در تمام زمينه ها با عرصه هاي مشابه خود مي يافت.
در ايران نيز ، گذشته از شئون سياسي و اجتماعي ، عرصه هنر و معماري نيز از تاثيرات مدرنيسم بي نصيب نماند. از آنجا که ايران زادگاه انديشه مدرن نبود ، و به دليل تسلط بي چون و چراي دستاوردهاي آن که بهره گيري از آنها اجتناب ناپذير مي نمود ، انديشه مدرن در رويارويي با نظام فکري و آييني و ديني خاص ايران ، تلفيقي ناگزير ميان مدرنيسم و سنت را پديد آورد که از اواخر سلطنت ناصرالدين شاه قاجار شروع شد و در طول قرن پس از آن به ايجاد صورت هاي تازه اي در عرصه معماري انجاميد که در شکل هاي معماري قاجاري ،رضا شاهي ، پيش از مدرن ، مدرن بين المللي ، بومي منطقه اي و حتي سنتي با فن آوري مدرن ، ارائه گرديد و در سالهاي اخير نيز گونه هايي متفارت از شيوه
پروژه معماري معاصر بررسي آثار کامران ديبا