تحقیق در مورد زلیخا

تحقیق در مورد زلیخا

تعداد صفحات: 8 فایل

نوع فایل: ورد ،

دسته بندی:

قیمت: 19500 تومان

تعداد نمایش: 6015 نمایش

ارسال توسط:

خرید این محصول:

پس از پرداخت لینک دانلود برای شما نمایش داده می شود.

تحقیق در مورد زلیخا

زليخا
داستان ((زليخا و يوسف )) زيباترين داستانهاى قرآن است . خداوند خود در آغاز سوره يوسف مى فرمايد: ((ما زيباترين داستانى را كه مى توان نقل كرد به تو وحى كرديم (42))).
زليخا همسر ((عزيز)) يعنى نخست وزير مصر بود. تواريخ اسلامى ، پست و مقام شوهر زليخا را، مختلف نقل كرده اند: صدراعظم ، رئيس زندانها يا رئيس ‍ كل تشريفات دربار.
پادشاه مصر، فرعون (ريان الوليد) از فراعنه عرب بود كه بر مصر حكم مى راندند(43). شوهر زليخا كسى است كه ما او را به گفته قرآن مجيد، ((عزيز)) مى خوانيم . از اينجا پيداست كه او هر كه بوده و هر مقامى كه داشته ، از مقربان درگاه و مردى با نفوذ بوده است چون ((عزيز)) در زبان عربى كه قرآن ذكر مى كند به معناى شخص مقتدر و با نفوذ است .
همسر او ((زليخا)) در زيبائى و رعنايى و اعتدال قامت ، گوى سبقت از همگان ربوده و از اين جهات در تمام مصر ضرب المثل بود.
يوسف كوچكترين فرزند يعقوب پيامبر كه به وسيله برادرانش در فلسطين به چاه افتاده بود، توسط كاروانى كه روانه مصر بود از چاه در آمد و در بازار برده فروشان مصر فروخته شد. در آنجا او را به عنوان غلام بچه براى عزيز مصر خريدند و بدينگونه وارد خانه او شد.
يوسف در خانه عزيز زير نظر مستقيم همسر او ((زليخا)) بزرگ شد تا به سن هيجده سالگى رسيد و از علم و حكمت برخوردار گرديد. در آن اوقات هنگامى كه ((عزيز)) مى خواست به مسافرتى برود، همسرش را مخاطب ساخت و گفت : ((جايگاه او را گراميدار، اميد است در تنهائى ما مؤ ثر باشد يا او را چون فرزند خود بگيريم (44))).
با اين وصف ، زليخا زنى جوان بود واينك جوانى بيگانه را با اندامى برازنده و سيمايى زيبا و قيافه اى خوش تركيب در كنار خود مى ديد و سعى داشت به هر نحوى شده او را به خود متمايل سازد و راز دل خويش را با وى در ميان بگذارد.
به همين جهت نخست با نگاههاى معنادار تمام حركات يوسف را زير نظر گرفت ، باشد كه او را به خود متوجه سازد و چون نتيجه اى نگرفت ، از راه غَنْج و دَلال وارد شد و آنچه در قدرت داشت به كاربرد تا با اين حربه برنده او را وادار به تسليم كند ولى يوسف هم كه هاله اى از نور نبوت و تربيت صحيح خانوادگى ، تمام وجودش را فراگرفته بود، بيدى نبود كه با اين بادها بلرزد. يوسف علاوه بر مقام عصمت ، مى دانست كه زليخا زنى شوهردار است و نسبت به او حق پرستارى دارد و سالهاست كه خود و شوهرش او را تحت مراقبت گرفته اند تا به اين سن و سال رسانده اند و نبايد به آنان خيانت كرد.
سرانجام ((زليخا)) در غيبت همسرش ((عزيز)) كه به سفر رفته بود، يوسف را به خوابگاه خود برد تا در آنجا به طور آشكار از مراوده خود با وى و برخوردهاى معنا دارى كه با او داشته است ، پرده بردارد. بدين منظور، درها را بست و گفت : ((من خود را مهياى تو كرده ام ! ولى يوسف گفت : پناه به خدا! اين خيانت است . او خداوندگار من است و مرا گرامى داشته و مقامى نيكو عطا كرده است . اگر من مرتكب چنين خيانتى شوم ، ستمكار و متجاوز خواهم بود. و خدا هرگز ستمكاران را رستگار نمى گرداند(45))).
((زليخا پند يوسف را به هيچ گرفت و چون هوى و هوس تمام وجودش را فراگرفته بود، نزديك آمد تا با وى در آميزد. چنان لحظه حساسى فرا رسيده بود كه يوسف چون به ياد خداست به مخالفت پرداخت و خدا نيز او را مورد عنايت قرار داد و قصد سوء و عمل زشت را از وى بگردانيد؛ زيرا يوسف از بندگان پاك سرشت بود(46))).
با اينكه يوسف مى دانست درها بسته است ، مع الوصف براى اينكه از تماس ‍ با زليخا بركنار بماند به طرف در دويد. در اين هنگام قفل در شكست و در باز شد! زليخا يوسف را دنبال كرد و از پشت سر پيراهن او را گرفت و كشيد تا او را به خوابگاه باز گرداند. همين موضوع نيز موجب شد كه پيراهن يوسف پاره شود.
يوسف و زليخا در حال غيرعادى از اطاقها بيرون پريدند و چون وارد حياط كاخ شدند ((عزيز)) را ديدند كه از سفر بازگشته است .
((عزيز)) آن دو را ديد كه با رنگى پريده و سر و وضعى غيرعادى از اطاق بيرون مى آيند. ((زليخا)) بدون درنگ گفت : ((مجازات كسى كه نسبت به همسر تو قصد سوئى داشته است اين است كه يا به زندان افتد و يا سخت شكنجه ببيند(47))).
يوسف كه خود را در معرض اتهام ديد گفت : ((اى عزيز! همسر تو است كه با من مراوده نموده و مرا به سوى خود كشيده است )).
در اين هنگام طفلى شيرخوار از بستگان زليخا با قدرت كامله خدا به زبان آمد و گفت : اگر پيراهن يوسف از جلو سينه دريده است ، زليخا راست مى گويدويوسف دروغگوست – زيرادراين صورت يوسف به طرف اورفته است و زليخا با وى گلاويز شده و پيراهن او را پاره كرده است – ولى اگر پيراهن يوسف از پشت سر پاره شده زليخادروغ مى گويدو يوسف راستگوست .
عزيز كه از سخن گفتن طفل شيرخوار در شگفت مانده بود، جلوآمد و پيراهن يوسف را نگاه كرد و چون ديد كه پيراهن از پشت سر پاره شده به زليخا رو كرد و گفت : ((هرچه هست زير سر شما زنان است ؛ زيرا افسون شما زنان بسى بزرگ است (48))).
ماجرا رفته رفته درز گرفت و به گوش خانمهاى دربار و اشراف بلكه عموم زنان شهر رسيد و همه ، زليخا را به باد انتقاد و سرزنش گرفتند:
((زنان شهر شايع ساختند كه همسر عزيز، پيشخدمت جوان خود را به سوى خويش فراخوانده و دل در گرو عشق او نهاده و سخت به او دلبسته است ، ما او را در گمراهى آشكارى مى بينيم (49))).
چون زليخا از مضمونهاى نيشدار زنان شهر كه برايش ساخته بودند آگاه شد، آنان را دعوت كرد و براى هر كدام بالشى در گوشه و كنار سالن پذيرايى نهاد و به دست هر كدام ، كاردى براى قاش كردن ميوه داد و همينكه مجلس آراسته شد از يوسف خواست كه به مجلس در آيد!
تحقیق در مورد زلیخا

اين فقط قسمتي از فایل است . جهت دريافت کل فایل ، لطفا آن را خريداري نماييد
اگر تمایلی به پراخت انلاین ندارید می توانید مبلغ فایل را به شماره کارت واریز کنید و رسید را به واتساپ یا تلگرام ما ارسال کنید تا براتون ایمیل بشه
خرید این محصول از دکمه مقابل:
یا تلگرام ارسال کنید تا براتون ایمیل بشه .

پس از پرداخت لینک دانلود برای شما نمایش داده می شودو یک نسخه برای شما ایمیل می شود.

پاسخ دهید

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.